معنی صلاحی مخرب

حل جدول

صلاحی مخرب

بمب


مخرب

ویرانگر، تخریبگر

لغت نامه دهخدا

صلاحی

صلاحی. [ص َ] (ص نسبی) نسبت است به صلاح. رجوع به صلاح شود.

صلاحی. [ص َ] (اِخ) شیخ عبداﷲ افندی. وی یکی از متأخران شعرای عثمانی و مشایخ طریقت عشاقیه و از اهالی بالبکسیری است. او به سال 1130 هَ. ق. متولد شده و مدتی منشی و رئیس دفتر صدراعظم حکیم اوغلی علی پاشا بود، سپس به ادرنه عزیمت کرد و بدست شیخ جمال الدین عشاقی توبه یافت. آنگاه دیگر بار به معیت پاشای مذکور به مصر سفر کرد. هنگام بازگشت به سال 1174 به مشیخت آستانه ٔ طاهرآغا نایل شد و به سال 1197 درگذشت. چند رساله و اشعار بسیار دارد. (قاموس الاعلام ترکی).


مخرب

مخرب. [م ُ خ َرْ رَ] (ع ص) شکافته گوش وسوراخ کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

مخرب. [م ُ رِ] (ع ص) ناآباد گرداننده و ویران کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه ویران می کند و ناآبادان می نماید. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخراب شود.

مخرب.[م ُ خ َرْ رِ] (ع ص) ویران کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خراب کننده و ویران نماینده و ناآباد کننده. ویران کننده ٔ خانه. و بر باد دهنده وپایمال کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخریب شود.


صلاحی کوسی

صلاحی کوسی. [ص َ] (اِخ) طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 99).

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخرب

بنیان‌کن، تخریب‌گر، ویران‌ساز، ویرانگر،
(متضاد) آبادگر، بنیادساز، بنیادگر

فارسی به عربی

مخرب

انسان، تدمیری، مدمره

عربی به فارسی

مخرب

خرابکار

فرهنگ فارسی هوشیار

مخرب

ویران کننده، نا آباد گرداننده

فرهنگ معین

مخرب

(مُ خَ رِّ) [ع.] (اِفا.) ویران کننده.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مخرب

ویران گر، ویرانگر

کلمات بیگانه به فارسی

مخرب

ویرانگر

معادل ابجد

صلاحی مخرب

981

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری